جدول جو
جدول جو

معنی پیش داری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیش داری کردن(هََ هََ شَ)
قابلگی کردن. بچه را گرفتن (ماما)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را، جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ صَ)
بی سؤال سخن گفتن و میان سخن کسی دویدن (اصطلاح مردم جنوب خراسان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دوختن در روی جامه. مقابل پس دوزی کردن که دوختن کرانه های پارچه است در محل درزها از داخل
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جلوگیری کردن مانع شدن، مانع سرایت مرض شدن از پیش، جلو بستن پیش بندی کردن (چنانکه سیل را در صحرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دوزی کردن
تصویر پیش دوزی کردن
دوخت در روی جامه مقابل پس دوزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار